بعد از عيد شازده رفت و من تنها شدم. ديگه عادت كردم كه برم راه آهن و تنهايي برگردم خونه. درسهاي شازده خيلي سنگين شده و چون اختصاصي زياد داره سختتر شده. بعد از ظهرها هم مي ره باشگاه.
وقتي شازده مي خواد بره براش چند مدل غذا درست مي كنم و مي دم ببره بذاره تو فريزر كه روزايي كه خوابگاهه بخوره . گاهي هم خودش درست مي كنه. ديگه داره آشپز خوبي مي شه.
يكي دو ماه كه از رفتن شازده گذشت دلم براش تنگ شده بود و چند روزي رفتم اونجا. خيلي خوش گذشت. دوستهاو همكلاسيهاش رو ديدم. شبها ميرفتيم بيرون خريد ميكرديم، شام ميخورديم و برمي گشتيم. شازده مي رفت خوابگاه من هم مهمانسرا.
قبل از عيد فطر امتحاناتش تموم شد و برگشت. اما يكي دو هفته بعد براي دادن يك امتحان مجبور بود بره و 12 روز اونجا بود. آخر تير اومد و تا 18 شهريور اينجا بود.
كلي كتاب خريد و از كتابخونه امانت گرفت و شروع كرد به خوندن براي علوم پايه. (اسفند امسال آزمون علوم پايه برگزار مي شه). طبق برنامه ريزيايي كه كرده بود داشت پيش مي رفت كه اعلام كردن شهريهها زياد شده و بايد برابر خودگردان پول بديم و اين واقعأ مصيبت بود. بعد از يكي دو هفته بخشنامه اصلاح شد و 10% اضافه شد كه خب! معقول بود.
وقتي اينجا بود انتخاب واحد كرد. شهريه ثابت 3400000 تومان و متغير حدود 2000000 تومان شايد كمي بيشتر.
تصميم گرفتم براش يك آپارتمان اجاره كنم تا بهتر بتونه درس بخونه و تميز تر باشه. آخه خوابگاهش خيلي تميز نبود. سوسك و موش هم داشت.
يك سوييت كوچك اجاره كردم و رفت اونجا.
دانشجوی پزشکی ورودی 94... شازده...برچسب : نویسنده : ddoctormo6 بازدید : 110